ریکو و دوست پسرش تصمیم می گیرند در طول قدم زدن در پارک، چیزهای چاشنی را چاشنی کنند. همانطور که لباس هایشان را می ریختند، هیجان گرفتار شدن فقط به شور و شوق آنها دامن می زد. ناله های آنها در میان درختان می پیچید، بدن آنها در قلب پارک عمومی در هم تنیده می شد.