هیدن هنسی، یک گل میخ سرکش، خود را مقید و در رحمت یک شخصیت مسلط می بیند. مردانگی او به ابزاری برای تسلیم تبدیل می شود، بی امان با اشتیاق افسار گسیخته ای گرفته و سوار می شود. این برخورد شدید هیدن را به محدودیت های خود سوق می دهد و او را کاملاً خرج شده و مطیع رها می کند.