خدمتکار پس از یک شب وحشیانه، خود را در حالی که لباس هایش درهم و برهم بود، روی زمین یافت. او که توسط نوک سینه های فریبنده اش اغوا شده بود، نتوانست مقاومت کند و با قدرت وارد بیدمشک تنگش شد. اتاق با ناله های پرشور آنها طنین انداز شد تا اینکه به طور غیرمنتظره ای آن را شکست.